آزیتا خوشگله

دختر تنها

آزیتا خوشگله

دختر تنها

دخترک فقیر و بابای مظلوم

این شعر یکم جای فکر کردن داره بخونید بد نیست


دختری دل خسته و زار و غمین


گفت بابا ای عزیز نازنین



این ضعیف از جنس این مردم کیه ؟

از عدالت اصل منظورش چیه ؟


این زمان هم عدل معنا می شود ؟

باورش سخت است آیا می شود ؟


راستی بابا چرا پس پول نفت

می شود هر بشکه ای تقسیم هفت


باز هم بابا دست خالی آمدی ؟

من بمیرم با چه حالی آمدی !


غصه کم خور نان نمی خواهیم ما !

کلیه نفروشان نمی خواهیم ما !


کاش بابا اهل لبنان می شدیم

کم اسیر لقمه نان می شدیم


راستی بابا فلسطین در کجاست ؟

این فلسطین چندمین استان ماست ؟


ما مگر از اهل غزه بدتریم !

جور آنها را چرا ما می بریم !


شیعه ها بابا مسلمان نیستند !

یا که هستند اهل قرآن نیستند !


گازمان را ارمنی ها می برند

پس چرا چون شیعه دیدند می درند ؟

شیعه چون دیدند می خندند چرا ؟

در مساجد پوچ می بندند چرا ؟


می کشم فریاد تا کر بشنود !

گویمش با پنجره در بشنود !


در نگاه گرم بابا اشک بود

یعنی آنها حرف مفت و کشک بود


دخترم عدل و عدالت مرده است !

هیکلش را نیز هاپو خورده است


دخترم خو کن به رنج و بر ملال

ورنه فردا می شود گوشتت حلال


دخترک ترسید و خاموشی گرفت

از پدر درس فراموشی گرفت
نظرات 1 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 00:41

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن
مرگ قناری هم در قفس مرگ نیست
فرض کن
یک شاخه گل هم در جهان هرگز نزیست
فرض کن
جنگل بیابان بوده از روز نخست
در کویری سوت وکور
در میان مردمی با این مصیبتها ...صبور
(تا کنون نظری توسط کاربران نوشته نشده...)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد